ویژگی های یک درمانگر کارآمد
ویژگی های یک درمانگر کارآمد
یک درمانگر کسی است که توانایی درمان دارد، در این باره، کارل گوستاو یونگ گفته است که « این شخصیت یک دکتر است که اثر درمانی دارد» در حالی که ممکن است بپرسید چرا کلمه درمانگر را استفاده می کنید؟ من کلمه درمانگر را استفاده میکنم چون یک رهبر خوب نه تنها باید بلاتکلیفی و ترس های پیروانش را تحمل کند ، بلکه او باید به آنها کمک کند تا به ماورای آنچه که فکر می کردند می توانند بروند، برسند.
در این رابطه، یک رهبر موثر، در حیطه روان درمانی بصورت آهسته باد قدم بردارد. بنابراین، به این دلیل که یک رهبر از دیگران می خواهد که با نگاهی به درون خود با صداقت بیشتری از خود مواجه شوند باید به این نکته مهم توجه داشته باشد که خودش هم برای جستجوی درون و گشوده نگه داشتن زندگی شخصی اش، به همان بررسی موشکافانه خواسته شده از دیگران، اشتیاق نشان دهد. البته با اشراف بر اینکه، در مواقع ضعف، همه ما کارهایی که باعث شرم و خجالتمان شده است را انجام داده ایم.
استاد دانشگاه جرالد کوری درباره یک درمانگر در حیطه روان درمانی یک اتصال را توضیح داده است که من با افتخار و فروتنی از آن در حیطه رهبری به اختیار می گیرم چرا که در بسیاری موارد یکی و همانند هستند. همانطور که کوری در ارتباط با روان درمانگر می گوید، رهبران هم باید بطور مداوم از خودشان بپرسند: من چه چیزی برای ارائه به آن افرادی که می خواهند راهشان را پیدا کنند دارم. آیا خود من صادقانه، آزادانه و بی باک زندگی می کنم که آنها را تشویق به آن می کنم.
دو نوع سوال مهم درباره یک رهبر وجود دارد : چگونه یک رهبر می تواند یک درمانگر شود؟ و چگونه یک رهبر می تواند وسیله ای برای اگاهی و رشد پیروانش باشد؟
در اینجا به سخنی از ماهاتما گاندی که درباره زندگیش گفت می پردازم که زندگی خود او پیامی برای پیروانش است. رهبران می توانند علم وسیع تئوری و عملی بدست بیاورند و آن را در اختیار مراجعانشان قرار دهند. اما اینکه آن علم با زندگی آن فرد بعنوان یک رهبر یکی شود، حتی شهودی نادر است چون، در نهایت، آن فرد خود را بعنوان فردی قبل از مراجعه درگیر تجربیات و محتوای زندگی خودش می بیند. این یک موضوع بسیار مهم است که یک رهبر واقعی باید الهام بخش دیگران باشد تا از اودرمسیر با شکوه خدمتگزاری به همه در تمام لحظات، هم حال و هم آینده پیروی کنند. پس اگر رهبران می خواهند که در مرجعانشان رشد و تغییر درونی را ایجاد کنند، آنها باید حداقل بطور مساوی تمایل به رشد و تغییر با تلاش برای آگاهی، پذیرش، و عمل به پتانسیل های رشد خود داشته باشند. اشتیاق آنها برای زندگی همراه با حقیقت وجودیشان و برای تبدیل شدن به یک مثال از آن حقیقت های مشهود در زندگی شخصی خودشان، یک الگو مثبت برای تبدیل یک رهبر به درمانگر برای پیروانش است.
همانطور که کوری بیان کرد و من هم تاکید دارم، لیست زیر، یک الگو بی نقص و عالی نیست اما اهمیت موضوع در ادامه دادن این کشمکش برای رسیدن به تمام ابعاد است اگرچه ممکن است هر فردی قسمتی را از دست بدهد. برای یک رهبر واقعی، البته نه تنها برای خودش بلکه برای پیروانش تمایل به ادامه رشد مهم است. من این لیست شخصیت درمانگر را آن گونه که کوری برای روان درمانگران ارائه داده بود، پیشنهاد می کنم که شامل مواردی متعصبانه نیست و می توان خود را بر اساس مواردی زیر بنایی بعنوان رهبر درمانگر مورد بررسی قرار داد و همچنین به شما پیشنهاد می کنم مواردی که در این لیست جا افتاده راعنوان کنید. برای بهتر درک کردن مطالب، لیست را با مخاطب اول شخص ارائه میدهم.
- من باید راه خودم را پیدا کنم که بتوانم در جایی که شخصا سفر کرده ام بطور موثر راهنمایی کنم، در این راستا، من در روند بوجود آوردن یک سبک رهبری مختص به خودم هستم که آگاهانه هم بر فلسفه زندگی خودم و هم سبک زندگی خودم اثر می گذارد. اگرچه من نیاز دارم که نظرات دیگران را غرض بگیرم و با خودم در بکاربردن آنها صادق هستم.
2. من به خودم احترام می گذارم و از آنچه که هستم و خواهم شد ارج مینهم. من می توانم به جای پیگیری احساس غلط پیشرفت دیگران، صحت خودم را ارائه دهم و تواضع پرسیدن، مورد نیاز قرار گرفتن و پذیرفته شدن توسط دیگران را بدون دوری از دیگران برای کنترل خود، دارم.
3. من احساس نیروهای خودم را پذیرفته ام و آنقدر مطمئن هستم که به دیگران هم اجازه بدهم احساس نیروهای خودشان را بپذیرند؛ بنابراین، نیازی ندارم که دیگران را تشویق و یا تقلیل به فرمانبرداری از خود کنم. من آگاهانه از نیروهای خود با احترام بعنوان یک الگوی سالم برای پیروانم استفاده می کنم.
4. من نه تنها با خودم در ارتباط و آماده تغییر هستم بلکه تمایل به ریسک هایی حساب شده دارم. من تمایل دارم که در ناشناخته ها غوطه ور شوم جایی که بی ثباتی ها و پتانسیل هایی که از آن بی بهره بودم را پیدا کنم.
5. من تلاش می کنم که آگاهیم را نسبت به خودم و دیگران گسترش دهم و متوجه باشم که آزادی محدود شده با آگاهی محدود شده می آید و عکسِ آن هم صادق است. من انرژی ام را به سمت تجربیات جدید هدایت می کنم تا زندگی خودم و در نتیجه دیگران را غنی کنم تا آگاهی ام را نسبت به علت و تاثیر آن گسترش دهم و در نتیجه تمام هزاران رابطه هایم را بهبود بخشم.
6. من هم مشتاق و هم قادر به پذیرفتن ابهامات هستم زیرا رشد فردی به معنای ترک امنیت بدست آمده آشنا برای نامعلومی ناشناخته هاست.من می دانم که هزینه ورود به قلمرو ناشناخته ها، یک درجه ای از ابهام در زندگی است. اما بجای پذیرفتن آن بعنوان تهدید برای بقا، آن را بعنوان یک پتانسیل پنهانی که در آن غرق شده ای ببینی. از آنجایی که من یاد گرفتم که به خودم و شهودم اعتماد کنم، برای دیگران ارزشمند خواهم شد.
7. من هویت شخصی دارم که با آن متوجه می شوم که چه کسی هستم، توانایی چه چیزی شدن را دارم، چه چیزی از زندگی می خواهم، و چه چیزی مهم است. من تمایل دارم که ارزشهایم را مداوم و آگاهانه دوباره بررسی کنم و تلاش می کنم که با هسته درون خودم در ارتباط باشم و این ارتباط را نگه دارم و از صحت درون خودم زندگی کنم. استانداردهای من درونی هستند، و مشتاقم به نحوی که متناسب با اعتقادات خودم است عمل کنم.
- من از کشمکشها و دردی که از آن چهارچوب مرجع می گیرم آگاهم که به من اجازه می دهد که دیگران را بشناسم زمانی که به شناسایی هویت خودم می پردازم. از طرفی دیگر، من در تله های هیجانی دیگران غرق نمی شوم.
9. من متعهد هستم که به بهترین و کامل ترین نحو زندگی کنم و زندگی راکد را رد میکنم. همانطور که وینستون چرچیل درباره جاده موفقیت گفت:« من از شکستی به شکست دیگر با خشنودی می روم.» – و همیشه متوجه هستم که موفقیت و شکست، تفسیر یک رویداد است نه خود آن رویداد.
10. من به خودم مطمئن هستم و پشت نقاب، نقش های بی حاصل و جلوه های خارجی پنهان نمی کنم.
11. من قادرم که عشق را با تمام وجودم به دیگران بدهم و از آنها عشق بگیرم. بنابراین من داوطلب هستم که از آنهایی را که دوست دارم مراقبت کنم.
12. توجه به شرم باعث زندگی در گذشته و توجه به ترس باعث زندگی در آینده میشود، من انتخاب می کنم که در زمان حال زندگی کنم زمانی که نه شرم و نه ترس وجود دارد. من زمان حال ابدی را انتخاب می کنم و دیگران را دعوت می کنم که به من ملحق شوند.
13.اگرچه من هم مثل دیگران مرتکب اشتباه میشوم اما با اشتیاق به آنهااعتراف میکنم. من از خطاهایم فرار نمی کنم و انتخاب می کنم که از آنها یاد بگرم بجای اینکه در بدبختی بیهوده دست و پا بزنم.
14. شغل من تلاش برای عشق و راهی از زندگی است. من معنایی عمیق و معنوی در کاری که انجام می دهم پیدا می کنم و من برده آن برای هویتم نیستم. شغل من با ابعاد دیگری از زندگیم کامل شده است که حس هدفمند بودن و کامل بودن را در من شکل می دهد.
15. رها از گذشته ای که زندگی کردم، من همیشه در حال تغییری هستم که می خواهم باشم.
16من می توانم احساسی در زمان حال برای دیگران در شادی و دردشان حضور داشته باشم با گشودگی به تجربیات احساسی خودم .
17.من با آگاهی به این موضوع که چاره ای جز انتخاب هایی که برای زندگیم داشته ام، می گویم که قربانی تصمیم های گذشته ام نیستم چون من می دانم که اگر خطایی داشته ام، می توانم انتخاب کنم که دوباره انتخاب کنم و حتی دوباره، اگر لازم باشد.
18. من فرض های بی دلیل، اعتقادات و رفتارهای خود_تخریبی را بجای تسلیم شدن، به چالش می کشم.
- من میدانم که در نهایت هرآنچه که بعنوان یک ارزش واقعی باید نشان دهم عشق، اعتماد، احترام، و فواید تجرباتم است. و همچنین آگاهم که دیگران اهمیتی نمی دهند به اینکه من بعنوان یک رهبر چقدر می دانم تا زمانی که بدانند چقدر به آنها توجه می کنم. یک زمانی شخصی گفت که سربازان از رهبری پیروی می کنند که می دانند مشتاقانه زمان نیاز برای آنها می میرد. این توجه ای است که اهمیت دارد.
20. من میدانم که آن انتخاب، ریشه تمام ارتباطات انسانهاست و آن انتخاب هم آگاهانه و هم ناآگاهانه تمام نتایج روابط را جهت دهی می کند. من میدانم که آن انتخاب علتی برای همه است بتابراین من برای انتخاب آگاهانه آن در زمان حال و آینده بسیار دقت دارم. همانطور که کوری خودش عنوان کرد، این تصویر از یک رهبر ممکن است غیر واقعی جلوه کند.
در مجموع، چه کسی میتواند تمام این موارد باشد؟ دوباره، من اشاره می کنم که اینها شخصیت هایی برای رهبری هستند که برایشان تلاش می کند تا به نقاط قوت خودش هم برسد.یک ضرب المثل چینی می گوید: حتی یک سفر هزاران کیلومتری باید با یک حرکت واحد شروع شود. من به کلمه «تلاش» تاکید می کنم زیرا، همانطور که روان تحلیلگر یونگی النور برتاین درباره رابطه انسان گفت: « پذیرش به معنای قبول کردن دیگران همان گونه که هستند بی قید و احتیاط می باشد»، که شامل رابطه شما با خودت است.
او همچنان می گوید آدمها آنچه که دوست دارند را با این و آن خطاب می کنند که این مسئله به تبعیض خود شما درباره ارزش ها و مسئولیت های دیگران برمی گردد که بر طبق نظریه برتاین، عشق نیست. عشق، پذیرش بی قید و شرط تمام ارزش ها و عیب هاست. چرا شما ممکن است بپرسید که آیا من باید به سختی تلاش کنم تا به این نکات از رهبری برسم؟ جامعه شناس و وزیر ماروین لیمن می گوید آنچه که من فکر می کنم دلیلی اجباری است و او می نویسد که دین، روانشناسی و پزشکی همگی نقش درمانی دارند ، من رهبری را در این گروه قرار می دهم و قبلا، هرگز، لیمن نگفته بود که آیا نیاز بیشتری به آن پزشکان روح وجود دارد.
بر طبق نظر لیمن، یک رهبر لایق باید بیشتر از یک متخصص حرفه ای باشد، او باید حسی اصیل نسبت به عشق به دیگران، به سطح قابل توجهی از بلوغ روانشناسی و به سطحی از خرد و خصوصیت درونی روحی داشته باشد. من این نقطه نظر از رهبری را به این امید که شما آن را بررسی کنید و درک خود را نسبت به رهبری گسترش دهید، ارائه داده ام که شما آنرا برای کسانی که می خواهید هدایت کنید ضروری و مهم بدانید به نحوی که روزی خودتان بتوانید دنباله رو آنها باشید.
ELEANOR BERTINE
MARVIN LAYMAN