افسردگی ها و استرس های کودکی
رابطه افسردگی های بزرگسالی و استرس های کودکی
استرس های دوران کودکی خطر احتمال ابتلا به افسردگی را در بزرگسالی بالا می برد . تحقیقات نوین نشان می دهد ، پرخاشگری های کلامی والدین و فریاد کشیدن بر سر کودکان به ویژه پیش از سه سالگی ، اعتماد به نفس کودک را در محیط های اجتماعی آسیب پذیر کرده و خطر ابتلا به افسردگی را در سنین بالاتر افزایش می دهد . محققان در آخرین دستاوردهای خود به این نتیجه رسیده اند ، کودکانی که با فریادهای بی وقفه والدین تهدید می شوند یا با نادیده گرفته شدن از سوی والدین دچار استرس می شوند ، بیشتر از دیگر کودکان به کمرویی دچار شده و افسرده می شوند . محققان این رابطه را به دلیل واکنش های متفاوت مغزی کودکان به استرس در مقایسه با بزرگسالان معرفی می کند . روان شناسان دانشگاه دوک در تگزاس آمریکا با انجام پژوهشی بر کودکان به این نتیجه دست یافته اند ، استرس های 3 سال نخست تولد کودک بر شیوه حل مسئله افراد در بزرگسالی و احتمال ابتلا به افسردگی در آن ها رابطه مستقیم دارد . این تحقیق که بر گروهی از کودکان 11 تا 15 ساله انجام گرفت ، مشخص کرد ، در بخشی از مغز در کودکان صفر تا 3 ساله که مسئول پاسخ به محرک های محیطی و تنظیم رفتارها در مقابل استرس است تحت تاثیر رفتارهای تکانشی والدین ، پرخاشگری های کلامی و بی توجهی عاطفی آن ها ، پردازش هایی صورت می گیرد که با شیوه برداشت افراد از موقعیت های محیطی در بزرگسالی ارتباط داشته و زمینه ساز بروز مشکلات رفتاری مانند افسردگی و هراس اجتماعی را بالا مبی برد . دکتر جامی هانسون سرپرست این تیم تحقیقاتی می گوید ، پدر و مادرانی که به واکنش های هیجانی فرندان شان بی تفاوت هستند یا با پرخاشگری های کلامی سعی می کنند تا شرایط را به نفع خود کنترل کنند در مسیر تخریب اعتماد به نفس فرزندان شان قدم برداشته و آن ها را مستعد افسردگی می کنند . این محقق ادامه می هد ، کودکانی که معمولا قادر نیستند از حقوق خود در گروههای همسال دفاع کنند یا در بزرسالی دچار تحریف های شناختی شده و به واقعیت های محیطی افسردگی واکنشی نشان می دهند ، معمولا 3 سال اول زندگی شان را در معرض استرس های خانوادگی گذرانده اند . دعواهای زن و شوهری ، مرگ یکی از والدین ، جدایی و مراقبت های ضعیف مادر در سه سال نخست زندگی از دیگر ریسک فاکتورهایی است که زمینه افزایش احتمال ابتلا به افسردگی در بزرگسالی را بالا می برد .
واژه هایی که روابط زن و شوهری را بهبود می بخشند
تغییر دامنه لغات باعث بهبود الگوهای ارتباطی میان فردی در خانواده ها می شود . لیزا دینا محقق علوم رفتاری و زبان شناس می گوید ، تمرکز بر بکارگرفتن کلمات و خود کاوشگری بر واژه هایی که در شبانه روز از آن استفاده می کنیم در شکل گیری الگوهای ارتباطی بادوام و بدون تعارض نقش دارد . وی ادامه می دهد ، نتیجه پژوهش های متعددی مشخص کرده است ، افراد به طور ناخودآگاه و براساس یادگیری های دوره کودکی از واژه ها استفاده می کنند . در واقع تفکرات قالبی ناسازگارانه که بر اساس رفتارهای والدین با کودکان در نخستین سالهای پس از تولد شکل می گیرد ، عامل بکار گیری واژه هایی است که به روابط زن و شوهری آسیب می رساند و عامل تخریب پایه های شکل گیری خانواده است . دکتر دینا می گوید ، تمرکز ناخودآگاه بر برخی واژ ه ها علت سردرگمی های گاه و بی گاه و بی نتیجه ماندن بحث های خانوادگی است . گاهی اوقات جابجایی واژه ها و جایگزین کردن یک لغت درست با واژه ای کلیشه ای که از والدین به ارث رسیده است می تواند همه چیز را تغییر دهد . دکتر دینا که از این واژه ها به عنوان لغات معجزه آسا یاد می کند ، می گوید ، شاید بهتر باشد یک دفترچه کوچک بردارید و هر یک ساعت ، تعدادی از لغاتی که در آن در محاورات روزمره بکار می برید را یادداشت کنید . واژه های منفی و تخریبی را در گروهی جداگانه بررسی کنید ، در آخر شب این لغات را مورد ارزیابی کنید ، مطمئن باشید خودتان هم از واژه هایی که به طور ناخواسته بیان کرده اید ، متعجب خواهید شد . یک تمرین موثر تفکر درباره آنچه می گویید و اصلاح واژه های تخریب کننده با بکارگیری کلمات مثبت است . تحقیقات نشان می دهد ، زوج هایی که از کلماتی مانند هرگز ، همیشه ، باید و نباید استفاده می کنند ، تفسیر های نادرستی از خواسته های یکدیگر داشته و بیشتر از دیگران دچار مشکلات ارتباطی می شوند .
الگوهای سالم پدر و فرزندی و فاکتورهای هورمونی
الگوهای ارتباطی والدین تحت تاثیر فاکتورهای هورمونی قرار دارد . جدیدترین تحقیقات نشان می دهد ، شیوه رفتار پدران با فرزندان شان به ویژه در نخستین سال های تولد کودک با میزان هورمون تستسترون در خون رابطه معنا دار دارد ، محققان دانشگاه میشیگان معتقدند ، پایین بودن هورمون تستسترون در خون پدرانی که به تازگی صاحب فرزند شده اند به طور مستقیم روش رفتار آن ها را با فرزند شان تحت تاثیر قرار می دهد و در مقابل شیوه فرزند پروری و محیط خانوادگی نیز بر میزان ترشح این هورمون در خون والدین به ویژخ پدران دخالت دارد که باعث واکنش های متفاوت پدران در موقعیت های مشابه می شود . این مطالعات نشان داد ، زمانی که پدران در موقعیت های استرس آمیز قرار گرفته و شاهد رنج و ناراحتی نوزادشان هستند ، میزان هورمون تستسترون در خون کاهش پیدا می کند که این مسئله درک از شرایط و احساس همدلی را در مردان افزایش می دهد . به عقیده محققان ، پدرانی که بیشتر با نوزادشان ارتباط برقرار کرده و در تقابل با واکنش های فیزیولوژی و بازتابی نوزادان قرار می گیرند ، رابطه سالم تر و عمیق تری با فرزندان خود برقرار می کنند که مبتنی بر هم دلی و درک متقابل است . این مطالعات اثبات کرده است ، کاهش هورمون تسترون در زنان و به دنبال آن افزایش هورمون اکسی توسین یا همان هورمون عشق ، دلیل برقرار شدن پیوند عاطفی عمیق میان مادر و نوزاد است که به علت بالا بودن هورمون های مردانه و پایین بودن هورمون مهر در مردان ، این ارتباط در پدران ضعیف تر شکل می گیرد . این در حالی است که در بررسی های نوین اثبات شد ، افزایش زمان مراقبت پدرانه از نوزادان روابط عاطفی آینده پدر فرزندی را تقویت می کند . به عقیده روان شناسان ، نوع الگوهای ارتباطی پدر فرزندی در همان نخستین ماههای پس از تولد ، تعیین کننده پیشرفت رشد شناختی و هیجانی کودکان در آینده بوده و پیش بین مناسبی برای شکل گیری مهارت های اجتماعی ، هیجانی و شناختی آن ها محسوب می شود . به طوری که مطالعات نشان می دهد ، پدران مثبت اندیش با قدرت همدلی بالا ، فرزندانی مثبت گرا و متعادل به جامعه تحویل می دهند . سرپرست تیم تحقیقاتی دانشگاه میشیگان در گزارش خود نوشت ، تغییرات هورمونی در مردان زمانی که نوزادان گریه می کند به اوج می رسد و باعث واکنش های مختلفی همچون پرخاشگری ، بی تفاوتی یا همدلی در مردان می شود . این مطالعات نشان داد درگیر شدن عاطفی پدران با نوزادان و کمک به رفع مشکلات آن ها ، یکی از عوامل کاهش هورمون تستسترون و کنترل خشم در پدران است که الگوهای ارتباطی را تقویت می کند . آمارها اثبات کرده است ، سن پدران و جنسیت فرزندان بر تغییرات هورمونی تاثیر گذار است ، به طوری که در پدران کم سن و سال که فرزند آن ها دختر است ، کاهش هورمون تسترون بیشتر گزارش شده که منجر به همدلی بیشتر و برقراری رابطه عاطفی عمیق تر می شود .