• صفحه اصلی
  • دوره‌ها
    • دوره‌های تخصصی
    • دوره‌های عمومی
  • انیاگرام
    • تیپ 1 – ایده‌آل‌گرا
    • تیپ 2 – دهنده
    • تیپ 3 – موفقیت طلب
    • تیپ 4 – فرد گرا
    • تیپ 5 – محقق
    • تیپ 6 – شکاک
    • تیپ ۷ – پرشور
    • تیپ 8 – رئیس
    • تیپ 9 – صلح‌جو
  • مقالات
  • پادکست‌ها
    • تحلیل فیلم
  • اساتید
    • استاد عدل
    • سارا عطایی‌نژاد
Menu
  • صفحه اصلی
  • دوره‌ها
    • دوره‌های تخصصی
    • دوره‌های عمومی
  • انیاگرام
    • تیپ 1 – ایده‌آل‌گرا
    • تیپ 2 – دهنده
    • تیپ 3 – موفقیت طلب
    • تیپ 4 – فرد گرا
    • تیپ 5 – محقق
    • تیپ 6 – شکاک
    • تیپ ۷ – پرشور
    • تیپ 8 – رئیس
    • تیپ 9 – صلح‌جو
  • مقالات
  • پادکست‌ها
    • تحلیل فیلم
  • اساتید
    • استاد عدل
    • سارا عطایی‌نژاد
تومان۰ Cart

تحلیل فیلم Blade Runner

فروردین 6, 1401
ارسال شده توسط fekrazadeh
تحلیل فیلم
8.68k بازدید

فیلم بلیدرانر بر اساس کتابی به اسم “آیا آندرویدها خواب گوسفندهای الکتریکی می‌بینند؟” نوشته‌ی فیلیپ کی دیک، ساخته شده. مجموعه‌ی بلیدرانر شامل 2 فیلم سینمایی بلند، 2 فیلم کوتاه و یک انیمیشن کوتاه میشه. قسمت اول مجموعه که مورد این بحثه، سال 1982 ساخته شد. این فیلم 7 بار بین سال‌های 1982 تا 2007 تدوین شده و هر نسخه تفاوت‌هایی با نسخه‌های قبل از خود داره. مهمترین این تغییرات نسبت به نسخه‌ی اولیه، پایان بندی فیلمه. در نسخه‌ی ابتدایی که اکران سینما شد، کمپانی سازنده‌ی فیلم، پایان‌بندی کارگردان را نپسندید و ترجیح داد که فیلم با پایانی خوش‌تر و با حال و هوایی متفاوت از کل فیلم به پایان برسه. در 1992 فیلم با پایانی که ریدلی اسکات به عنوان کارگردان انتخاب کرده بود، تدوین کارگردان  (Director Cut) شد و در سال 2007 در نسخه‌ی نهایی تدوین (Final Cut)، حتی به خشونت و تاریکی فیلم اضافه هم شد.

اگر در پایان فیلم مشاهده کردید که دکارد همراه با ریچل سوار آسانسور می‌شوند و فیلم به پایان می‌رسد، نسخه‌ی تدوین کارگردان و یا نسخه‌ی تدوین نهایی را دیدید. اگر در پایان فیلم دکارد و ریچل بعد از سکانس آسانسور، سوار ماشین در منطقه‌ای کوهستانی و پر از درخت همراه با نور خورشید بودند، شما تدوین اولیه فیلم را دیدید.

 

سکانس پایانی فیلم در تدوین 1982

 

مشکل پایان بندی اولیه به جز ناهماهنگی حال و هوای آن با بقیه‌ی فیلم، یک مشکل منطقی هم داشت؛ مشکل اینجا بود که در تمام فیلم ما با اشارات متعددی روبه‌رو میشیم که محیط زیست زمین شدیدا آسیب دیده، باران تقریبا قطع نمیشه و عملا حیوانات و گیاهان از بین رفتند ولی ناگهان در پایان فیلم با منطقه‌ای پوشیده از درخت و نور آفتاب روبه‌رو میشیم.

اکثر سوالات تست تشخیص رپلیکانت در مورد مواجه یک رپلیکانت با حیواناته. در ابتدای فیلم ریچل در پاسخ به سوالات دکارد در تست میگه اگر کیفی از جنس پوست گاو هدیه بگیره، شخص هدیه دهنده را به پلیس تحویل میده و یا در بازاری که دکارد دنبال سازنده‌ی مار میگرده با این نکته مواجه میشیم که حیوانات واقعی، کم یاب و بسیار گران قیمت هستند. موضوع دیگه مهاجرت انسان‌ها از زمینه. در واقع ما با زمینی مواجه هستیم اشباع از جمعیت و بافت شهری که اکثریت ساکن در آن را آسیایی تبارها و افراد پایین اجتماع تشکیل میدهند و هر کس که صلاحیت داشته، زمین را به مقصد سیارات جدید ترک کرده (سباستین را میبینیم که میگه در تست پزشکی رد شده و اجازه‌ی ترک زمین بهش داده نشده). اگر همچنان مناطقی در زمین تخریب و اشغال نشده باقی مانده چرا عده‌ای از انسان‌ها به جای آنجا به سیارات دیگه مهاجرت میکنند؟

در ابتدای فیلم می‌بینیم که شش رپلیکانت بر خلاف قوانین عمل کردند و به زمین آمدند، دو نفر از آنها کشته شدند و وظیفه‌ی دکارد به عنوان یک بلیدرانر پیدا و شکار کردن چهار نفر باقی ماندست. این چهار نفر برده‌های ساخته شده در شرکت تایرل هستند. فیلم تصویری که از انسانِ آینده نشان میده هیچ فرقی با بقیه‌ی انسان‌ها در طول تاریخ نداره و انسان علی الرغم پیشرفت‌ چشم‌گیر تکنولوژی، همچنان قدرت‌طلب، سلطه‌جو، خشن و تخریب‌گر باقی مانده. همان‌طور که قبلا اشاره شد محیط زیست زمین آسیب جدی دیده ، جنگ در فضا و فتح دیگر سیارات جای جنگ‌ها و کشورگشایی‌های فعلی را گرفته‌اند، پلیس همچنان با مردم خشن برخورد میکنه (رئیس دکارد تهدیدش میکنه که اگر دیگه پلیس نباشه یه آدم ضعیف محسوب میشه که بهش راحت میشه صدمه زد) و انسان همچنان به برده‌داری و سواستفاده از آنها ادامه میده.

برای تایرل، سباستین و مهندسی که چشم رپلیکانت‌ها را طراحی میکند، زندگی، خواسته‌ها  و شرایط سختی که رپلیکانت‌ها باید در مناطق جنگی تحمل کنند، اهمیتی نداره. آنها بیشتر به چشم مخلوق‌هایی گران‌قیمت و شگفت‌انگیز به رپلیکانت‌ها نگاه میکنند که حاصل کار و دانش آنها هستند (چشم ساز با خوشحالی به روی میگه چشمان تو را من طراحی کردم و سباستین از روی و پریس میخواد که کاری خارق‌العاده انجام بدند تا او ببینه که باعث اعتراض روی میشه). هیچ کدام از این خالقین به مخلقوقین خود به چشم هم نوع و برابر نگاه نمیکنه حتی سباستین برای خودش مردانی کوتوله را به عنوان دوست طراحی کرده که بیشتر شبیه عروسک‌های متحرک هستند. هدف تایرل ارتقاء تجارت وشعارش “ساخت انسان‌تر از انسان” هستش. تنها نکته‌ای که اهمیت داره کنترل‌پذیر بودن رپلیکانت‌هاست. با توجه به شورش و کشتاری که آنها در گذشته ایجاد کردند، ورودشان به زمین ممنوع شده ولی همچنان کنترلشان مساله‌ی اصلیه.

تایرل در نسخه‌ی نکسوس 6 عمر چهار ساله‌ای را به مخلوقینش داده تا آنها قبل از اینکه از لحاظ احساسی پیشرفت کنند، از بین بروند. پیشرفت احساسات و نزدیک شدن احساسات آنها به احساسات انسان، باعث سخت شدن کنترلشان میشه، ولی تایرل در حال ارتقای کارشه. او به این نتیجه رسیده که اگر خاطراتی در مغز آنها گذاشته بشه، این خاطرات به صورت نقطه‌ی اتکایی برای احساسات رو به پیشرفت آنها میتونه عمل کنه و همچنین باعث میشه آنها از ماهیت اصلی خودشان به عنوان رپلیکانت بی اطلاع باشند و این تصور را داشته باشند که انسان هستند و این باعث کنترل پذیری رپلیکانت‌ها میشه. ریچل یک نسخه‌ی آزمایشیه. در مغز او خاطراتی گذاشته شده که او فکر میکنه مال خودشه. شاید تایرل سعی کرده از تئوری حافظه‌ی جان لاک فیلسوف انگلیسی استفاده کنه که معتقد بود هویت یک شخص تا جایی است که حافظه‌ی او به گذشته گسترش می‌یابد. تایرل با کاشتن خاطرات در ذهن ریچل سعی در دادن هویت به او می‌کنه تا او را از پرسش درباره‌ی ماهیت واقعی خودش دور کنه اما با این وجود ریچل همچنان مغز کنجکاو و پرسشگر یک انسان را داره و به ماهیت خودش شک کرده.

فیلم نکات جالبی از رابطه‌ی خالق و مخلوق به تصویر میکشه و نشان میده اگر فرض کنیم ما توسط خالقی به وجود آمده‌ایم، لزوما این خالق دارای تقدس، کمال و صفات والایی که ما انسان‌ها در طول هزاران سال به او نسبت دادیم نیست.

اولا اگر این فرض را در ابتدا بپذریم که ما مخلوق هستیم، میتونیم این تصور را هم داشته باشیم که به جای یک خالق، خالقینی متعدد در خلق ما نقش داشتند.

دوم، این خالق یا خالقین از ما قوی‌تر یا باهوش‌تر نیستند (روی به راحتی با دو حرکت در شطرنج، بازی قفل شده‌ی دو خالق خودش را به پایان میرسانه و تایرل را کیش و مات میکنه).

سوما این خالق یا خالقین محبتی به ما ندارند و اهمیتی به ما و خواسته‌های ما نمی‌دهند و ما می‌توانیم به راحتی در حد یک سری اسباب بازی متحرک برای آنها باشیم. این شش رپلیکانت ریسک مرگ را برای ملاقات با خالقشون و درخواست عمر بیشتر، پذیرفتند ولی در برابر، خالقی که آنها همه‌ی امیدشان را روی او سرمایه‌گذاری کرده بودند، چیزی برای عرضه به آنها نداشت، حتی همدردی‌ای هم ارائه نمیکرد. برای تایرل احساسات روی و میل او به زندگی اهمیت نداشت، تنها چیزی که از نظرش مهم بود کارهای خارق‌العاده‌ای بود که مخلوقش به واسطه‌ی او قادر به انجامشان بوده. حتی براش مهم نبود که موجودی که ساخته یک ماشین جنگی و کشتاره که برای کارهایی که مجبور به انجامشان بوده عذاب وجدان داره.

چهارم، شاید خالق یا خالقین ما هم از سر احتیاج دست به خلقت ما زدند. شاید مثل سباستین که کوتوله‌ها را ساخته بود احتیاج به دوست یا سرگرمی داشتند.

پنجم، خالق یا خالقین در زمان خلقت ما لزوما در اوج توانایی و دانش قرار نداشتند و این دانش به مرور و با آزمون و خطا بدست آمده همان طور که قبل از ریچل، 6 نسل رپلیکانت‌ دیگه هم ساخته شده بوده و ریچل نسل هفت نکسوس محسوب میشده.

ششم، این خالق یا خالقین لزوما جاودان و فنا ناپذیر نیستند و حتی میتوانند دارای ضعف‌های زیادی باشند. مثلا سباستین دچار بیماری پیر شدن سریع غدد هستش یا تایرل عینک بزرگی برای جبران ضعف بیناییش به چشم داره. شاید اگر فرضیه‌ی مخلوق بودن بودن ما حقیقت داشته باشه، خالق یا خالقین ما تا الان از بین رفته باشند.

هفتم، قوانینی که به اسم دین و به اسم خیرخواهی خدایان در طول تاریخ بر ما تحمیل شده و محدودیت‌هایی که ما با آنها درگیریم، مثل محدودیت عمر، به علت ترس آنها در ما گذاشته شده‌اند تا ما را محدود و احتمال سرکشی و شورش را در ما کم کنند.

موضوع دیگری که فیلم به آن اشاره داره مواجه‌ی انسان با مرگ و نقش اعتقاد به خدا در مقوله‎‌ی مرگه.

ما در فیلم شاهد مرگ 4 رپلیکانت هستیم. زُرا با وجود تیر خوردن بلند میشه و به دویدن در بین ویترین مغازه‌ها ادامه میده تا دوباره تیر میخوره، لیون با تیری که به سرش میخوره میمیره در حالی صورتش حالت شوک شدید را نشان میده، پریس وقتی تیر میخوره مثل کودکی لجباز و عصبانی مرتب پا بر زمین میکوبه . هیچ کدام از این 3نفر مرگ را به راحتی و آغوش باز نمی‌پذیره و هر کدام قبل از کشته شدن سعی میکند دکارد را بکشد ولی موفق نمی‌شود و هر سه، در امید دیدار با خالق و برآورده شدن تقاضاشون از طرف او مبنی بر زندگی بیشتر، بودند. در این بین فقط روی متفاوت با بقیه و با آرامش میمیره. او در حالی مجبور شد با مرگ مواجه بشه که دیگه امید و اعتقادی به خالق و قدرت ماورایی او نداشت و مجبور بود مرگ و فانی بودنش را بپذیره. او با وجود اینکه فرصت کشتن دکارد را داشت، نه تنها او را نمیکشه که از مرگ هم نجات میده و در حالی میمیره که خاطرات شگفت انگیزش از زندگی را به یاد میاره. شاید فیلم میخواد نشان بده اعتقاد نداشتن به یک خالق و قدرت برتر او، که میتونه به نفع ما معجزه کنه باعث بشه ما با محدودیت‌ها و فانی بودنمان بهتر کنار بیاییم و بپذیریم لحظات زندگی ما به قول روی مثل اشک در باران ناپدید میشوند و حتی این عدم اعتقاد ما را به انسان‌هایی آرام‌تر و مهربان‌تر تبدیل کنه. به هر حال تاریخ نشان داده اعتقاد به خدا نه تنها چندان باعث آرامش انسان و جلوگیری از جنگ و خشونت نشده که خودش به کرّات بهانه‌ای بوده برای خون‌ریزی.

رپلیکانت بودن دکارد: یه سوالی که میشه مطرح کرد اینه که آیا خود دکارد هم یک رپلیکانت از مدل ریچل هستش که در مغزش خاطراتی کاشتی شده؟ او را میبینیم که مثل ریچل عکس‌هایی قدیمی داره و به پیانو علاقمنده. همچنین مورد دیگری که باعث میشه به رپلیکانت بودن دکارد شک کرد، خوابی بود که در مورد یک اسب تک‌شاخ میدید. در انتهای فیلم وقتی دکارد در حال ترک خانه با ریچل هستش، چشمش به یک اریگامی به شکل اسب تک شاخ میوفته که مطمئنن گاف آن را درست کرده و به جا گذاشته. گاف اجازه داد ریچل زنده بمونه ، شاید او در ضمن میدونسته که دکارد هم یک رپلیکانته و برای اینکه دکارد را از این مساله آگاه کنه این اریگامی را براش ساخته. سکانس رویای اسب تک شاخ در نسخه‌ی تدوین اولیه فیلم وجود نداشته و در تدوین کارگردان به فیلم اضافه شده. ولی دو مورد وجود داره که باعث بشه فکر کنیم که دکارد انسان بود: اول اینکه نسبت به چهار رپلیکانت فراری از قدرت بدنی به مراتب کمتری برخوردار بود و دلیل دوم مربوط به ادامه‌ی فیلم بلید رانر میشه که در سال 2017 با عنوان “بلیدرانر 2049” ساخته شد. در این قسمت میبینیم که ریچل و دکارد صاحب دختری شدند و این دختر یک انسانه و نه رپلیکانت که شاید بشه این برداشت را ازش داشت که دکارد انسان بوده. تایرل در ریچل توان تولیدمثل را ایجاد کرده بوده که موضوع داستان فیلم بلیدرانر2049 را تشکیل میده.

 

اشتراک گذاری:

مطالب زیر را حتما مطالعه کنید

تحلیل فیلم ژاکت | The Jacket
🠕  این بالا گوش کنید  🠕   یه فیلم کوچولو با بازیگرای خوب، حاوی یک...
تحلیل فیلم اینسپشن
🠕 اینجا گوش کنید 🠕 فیلم "اینسپشن" یک فیلم فوق‌العاده اثر "کریستوفر نولان" هست که...
تحلیل فیلم عنکبوت
قاتل عنکبوتی؛ محصول یا محکوم؟ نگاهی به اختلال شخصیت ضد اجتماعی و لزوم پرداختن به...
تحلیل فیلم ماتریکس 4
🠕 اینجا گوش کنید 🠕 نقد فیلم ماتریکس 4 فیلم ماتریکس 4 (رستاخیز های ماتریکس)...
نقد انیمیشن soul
نقد انیمیشن Soul
انیمیشن Soul مطرح کننده ي دو تا از بزرگترین دغدغه هاي بشره: 1- روبهرو شدن...
تحلیل فیلم شاتر آیلند
تحلیل گران : دکتر عدل و علی نجم

دسته‌ها

  • انیاگرام
  • پادکست
  • تحلیل فیلم
  • دسته‌بندی نشده
  • مقالات
  • همکاری با ما
  • ویدئوها

نوشته‌های تازه

  • درمان اختلالات جنسی
  • تحلیل فیلم ژاکت | The Jacket
  • تحلیل فیلم اینسپشن
  • اثر نووا
  • تیپ 9 انیاگرام

آخرین دیدگاه‌ها

دیدگاهی برای نمایش وجود ندارد.

درباره‌ی روان‌نگر

روان‌نگر جهت بهبود سلامت روان عمومی جامعه، آموزش‌هایی را به صورت‌های گوناگون نظیر: “دوره، پادکست، و مقاله” ارائه می‌دهد. شما عزیزان می‌توانید در اینستاگرام و تلگرام مجموعه نیز با ما همراه باشید.

مجوز

نشان

شبکه‌های مجازی

تمامی حقوق مادی و معنوی نزد مرکز مشاوره و آموزش روان‌نگر محفوظ می‌باشد

روان نگر