ازدواج عاشقانه یا ازدواج عاقلانه
ازدواج عاشقانه یا ازدواج عاقلانه؟ دربی سنتی قلب با مغز، آیا ازدواج عاشاقنه لزوما خوشبختی را تضمین می کند؟ ازدواج عاقلانه چطور؟ ترجیح شما عاقلانه است یا عاشقانه؟ راجع به عشق و عقل می توان ساعت ها صحبت کرد و از مناظر متفاوتی به آن پرداخت اما در این مقاله می خواهیم از منظر ازدواج به آن نگاه کنیم. اینجا می خواهیم یاد بگیریم که در ازدواج، عشق جایگاه بالاتری دارد یا عقل و تصمیم بگیریم که برای انتخاب همسر خود، عشق را بیشتر منظور کنیم یا عقل و منطق را به کار ببندیم.
آیا واقعا میتوان عاقلانه فکر کرد؟
جورج برنارد شاو گفته است: “عده بسیار کمی از مردم در طول سال بیش از دو یا سه بار فکر میکنند. اما من با یکی، دو بار فکر کردن در هفته برای خودم شهرتی دست و پا کردهام.” بنابراین باید مرز مشخصی برای تعقل کردن یافت. خصوصا در این مورد خاص، تفکیک عشق و عقل چندان هم آسان نیست. اگر هم این کار را کنیم به شکل فرضی میکنیم و جداسازی عشق از عقل چندان میسر نیست چرا که عقل ما به شدت تحت تاثیر احساسات، تجربیات و آموزههایی هستند که منشا فکری و عقلی ندارند و بی آن که بدانیم روی شیوهی تفکر ما تاثیر میگذارد و منطق خالص که جدای از دیگر عوامل باشد، در واقع اصلا وجود ندارد. بنا بر این به نظر میرسد که ما فکر میکنیم که فکرمی کنیم و در واقع آنچه که تعقل مینامیمش پوششی شبه منطقی برای توجیه امیال ماست که در اینجا میل ما همان عشق است.
آیا عشق چیزی بیش از تغییرات هورمونی است؟
پاسخ به این سوال بسیار مشکل است. قطعا نمود بیرونی عشق، تماما تحت عوامل هورمونی میباشند. برخی دانشمندان معتقد اند که بالا رفتن سطح ماده فنیلایتلامین در مغز است که ساختمانی مشابه آمفتامین دارد، دلیل ایجاد حس عشق است اما برخی دیگر، عشق را به كاهش یافتن سیستمهای سروتونین یك ماده شیمیایی پیامرسان دیگر در مغز نسبت میدهند اما این که چه عواملی سبب میشود نسبت به شخصی حس عشق را پیدا کنیم و نسبت به شخص دیگری این حس را نداشته باشیم تقریبا ناشناخته است. دانشمندان بر این باور اند كه عاشق شدن عاطفهای است كه با اضطراب و ترس ارتباط دارد و افراد اغلب در شرایط ترسناك پیوندهای قوی عاطفی و صمیمی برقرار میكنند.
آیا عشق به همان سرعت پدیدار شدن از بین میرود؟
اگر عشق صرفا متکی بر عوامل فیزیولوزیکی باشد (مانند چیزی که در دوران نوجوانی تجربه میشود که بارها به مجرد مواجهه با جنس مخالف دچار احساسات روانی و جنسی شدیدی میشوند) شاهد یک عشق زودگذر و موقتی خواهیم بود اما اگر عشق با شناخت همراه باشد و به سرحدی از پراگمای بالغانه رسیده باشد، به تکامل میرسد. این که عشاق، نقطات مشترک زیادی با هم برای گفتوگو و زندگی داشته باشند یا به قول قدیمی ترها، هم کف هم باشند، عشق را پایدار خواهد کرد اما اگر عشق تنها ماحصل یک فرایند بیولوژیکی باشد یا صرفا جنبهی جنسی داشته باشد محکوم به فناست. عشق تکامل یافتهای که دوام خواهد داشت، هم جنبهی جنسی و فیزیکی دارد، هم دارای مهر و صمیمیت زیادی است، هم متعهدانه به دنبال بقاست، به شریک این عشق احترام میگذارد و فداکارانه برایش میجنگد.
چطور میتوان از عشق حراست کرد؟ آیا عشق محکوم به فناست؟
همهی ما به مرور زمان از عشق به عادت میرسیم. به همین دلیل عشق نیز به مانند یک گیاه خانگی نیاز به مراقبت و توجه دارد که باید به آن آب و نور کافی برسد. پاسداری از عشق به مراتب مهمتر از ایجاد شدن آن است. حتی اگر عشق با یک برانگیختگی جنسی ساده هم شروع شده باشد نیاز به پخته شدن دارد تا دوام یابد، شناخت و احترام به طرف مقابل، تولید و ایجاد تجربههای مشترک، خاطره سازی، مهربانی هرچه تمامتر، از خود گذشتگی هر چه بیشتر و امثالهم میتواند به دوام رابطه کمک کند. در نهایت باید گفت که عشق به تنهایی میراست اما عشقی که جنبههای عاقلانه نیز در خود داشته باشد احتمال دوام بالایی دارد.
فاکتورهای ازدواج عاقلانه چیست؟
ما مجموعهای از تجربیات حسی، عقلی و آموزهها هستیم و بر پایهی آنها و تاثیرات فرهنگی، معیارها و ملاکهای متفاوتی برای انتخاب شریک زندگی داریم که بسیاری از آنها پیشتر به ما آموزش داده شده است تا خودمان دریافته باشیم. بنا بر این فاکتورهایی هر شخص با دیگری برای ازدواجی عاقلانه میتواند متفاوت باشد. پس ما بر اساس آنچه که بر ما اثر گذاشته است تولید فاکتور میکنیم اما این که احساسات را از بین فاکتورهای انتخاب زوج کنار بگذاریم کاملا خطاست. نمیتوان تنها با فاکتورهای عقلی ازدواج کرد و شاید بتوان گفت که تنها فاکتور مشترک بین همهی انسانها را میتوان عشق (کشش جنسی، جسمی و روانی) به فرد مقابل دانست. دیگر فاکتورهای عاقلانهی یک ازدواج به فرهنگ، شخصیت، علایق و سلایق خود فرد بستگی دارد. پس هر شخص با گرفتن مشاورههای مناسب و درست میتواند شرایط ازدواج عاقلانهی خود را مشخص کند.
آیا ازدواج سنتی کاملا عاقلانه است؟
قطعا ازدواج سنتی عاقلانهتر از ازدواج مدرن به نظر میرسد اما همانطور که گفته شد اساسیترین فاکتور عاقلانه، یعنی عشق را یا در خود ندارد، یا حدود آن بسیار اندک میباشد. ضمنا شناخت اولیهی زوجین نسبت به هم در آن در کمینهترین حالت خود قرار گرفته و بارها شنیدهایم که بسیاری از افرادی که اینگونه ازدواج کردهاند، گفتهاند که یا هرگز عاشق همسر خود نبودهاند و یا سالها پس از ازدواج عاشق وی گشتهاند. پس خیر، ازدواج سنتی هزگز کاملا عاقلانه نیست اما این به آن معنی نیست که ازدواج مدرن لزوما عاقلانه یا عاشقانه میباشد.
آیا در ایران ازدواج مدرن هم وجود دارد؟
ازدواج مدرن را اینگونه تعریف میکنیم که شخصی بدون اجازه، هماهنگی و یا حتی مشورت خانواده و والدینش وارد یک زندگی مشترک با همسر خود شود. مسلما در کشوری که سنتها بسیار سختگیرانه عمل میکنند و ارف جامعه چنین ازدواجی را نتنها نمیپسندد که مزمت نیز میکند و نیز دختر بدون اجازهی پدر یا ولی خود اجازهی ازدواج ندارد، چنین ازدواجی شکل نمیگیرد اما در بسیاری از موارد دیده میشود که مراسمها و صحبتهای بزرگترها و اجازهی والدین مبنی بر ازدواج فرزندانشان صرفا جنبهی فرمالیته و تشریفاتی دارد و زوجها پیش از چنین مراسمی، یکدیگر را انتخاب کردهاند، زمان مناسبی برای شناخت هم صرف کردهاند، صحبتهایشان را با هم تمام کردهاند و بعد به مراسم سنتی و مذهبی میپردازند.
آیا بچه دار شدن میتواند دلیل خوبی برای ازدواج باشد؟
خیر، انسانها برای بر طرف کردن ظرف خالی نیازهای گوناگونی دست به ازدواج میزنند مانند نیاز به مهر ورزیدن و مورد محبت واقع شدن، نیاز به خودمختاری، آزادی و غیره … یکی از این نیازها، نیاز به بقاست و عشق به فرزند، حس مادرانه، تمایل به ادامهی نسل و بچهدار شدن از این نیاز سرچشمه میگیرد. ازدواج شاید پاسخ مناسبی برای رفع این نیاز باشد اما اگر آگاهانه، عاقلانه و عاشقانه صورت نگیرد سبب بروز مشکلهای فراوانی در رابطه و مجموع زندگی میشود که ممکن است برای خود فرزندی که حاصل این ازدواج است به مراتب دردناکتر و رنجآورتر از والدینی باشد که صرفا به خاطر بچهدار شدن، ازدواج کردهاند.
تقابل عشق و عقل در ازدواج
مسلم است که عشق همیشه چند قدم از عقل جلوتر است. به این دلیل که در زمان تولد، نوزاد انسان هیچ منطقی را نمیشناسد و عقل حاصل تجربهی زندگی کردن است و انسان اولین سالهای این تجربهی برزگ را تماما با احساس خود سپری میکند. حسهایی مانند ترسها، خشمها، علایق و غیره مسقیما بر روی منطق و عقل او تاثیر گذار است و تا پیش از شکل گیری کلام (در مرز سه سالگی) احساس هر انسان حاکم زندگی اوست و حتی پس از آن نیز تا سالها (حتی تا کهنسالی) نیز احساسات جلوتر از منطق ماست و دست بالاتری در تصمیمگیری ما دارد. اصلا منطق هر انسان حاصل تجربهی احساسات مختلف در شرایط گوناگون میباشد.
آیا ازدواج به دلیل رفع نیاز جنسی عاقلانه است؟
گرچه نمیتوان جایگاه نیاز جنسی را در ازدواج نادیده گرفت و دیده شده که در عموم موارد این دلیل، مهمترین رکن بقای یک رابطهی حتی پر چالش هم هست اما تحقیقات و تجربیات روانشناسان نشان میدهد که اکثر افردای که صرفا به دلیل رفع نیاز جنسی دست به ازدواج میزنند، با گذشت مدت کوتاهی دچار مشکلات حسی – عاطفی و حتی جنسی میشوند و شریک زندگی خود را مناسب رفع نیازهای خود نمیبینند و میل به شریک جنسی خود را از دست میدهند چرا که با ازدواج، نیاز جنسی آنها رفع شده و دلیل دیگری برای ادامهی زندگی مشترکشان پیدا نمیکنند، حال این که پس از متارکه دوباره به دلیل نیاز جنسی ممکن است ازدواج دیگری را رقم بزنند و باز هم روز از نو، روزی از نو. شریک جنسی جدید اما مشکلات سابق را در پی خواهد داشت. باری، به هر حال نیاز جنسی موتور اصلی یک رابطه ی عاشقانه است و بدون آن، ازدواج از هم میپاشد.
فرار از خانه چقدر دلیل عاقلانهای برای ازدواج است؟
این نکته در بین خانمها رایجتر است. آنهایی به دلیل فشارهای خانواده، سنت، ارف و افراط در مذهب با محدودیتهای زیادی مواجه هستند، برای تغییر شرایط موجود دست به ازدواج میزنند. شیوههای غلط فرزندپروری از مهمترین دلایل چنین ازدواجهایی میباشد. اگر والدین سعی در کنترل بیش از حد فرزندان خود داشته باشند و اجازهی یک زندگی نرمال (شامل حق تحصیل، حق اشتغال، حق سفر، حق داشتن دوست و غیره) را از فرزند خود دریغ کنند، محیط خانه را تبدیل به شکنجهگاه روانی کرده و احتمال شکلگیری یک ازدواج ناسالم را بالا میبرند، حتما لازم نیست که والدین، کنترلگری خود را در سطح بالایی اعمال کنند تا این اتفاق رخ دهد، اقدامات سادهای مانند تلفنزدنهای مکرر، چک کردن صفحات مجازی فرزندان، اجبار به نوع خاصی از رژیم غذایی (حتی تغذیه سالم) فشار برای گرفتن نمرات خوب درسی و بسیاری از موارد دیگر میتواند از عوامل سوق دادن فرزند به یک ازدواج نابخردانه و یک زندگی مشترک عذاب آور باشد.
سن مناسب ازدواج چیست؟
برای ازدواج، هر انسانی باید به چند بلوغ متفاوت برسد. بلوغ جنسی، بلوغ فکری، بلوغ هیجانی، بلوغ مالی و بلوغ مدیریتی. هر کس باید بتواند در ازدواج نیازهای جنسی شریک زندگی خود را بر طرف کند. هیجانات خود را بشناسد و آنها را بیان و کنترل کند. افکار خود را منسجم نگه دارد و زندگی را خردمندانه مدیریت کند. به لحاظ مالی مستقل باشد و مشکلات زندگی خود را مدیریت و حل کند که در این خصوص، سن خاصی را نمیتوان تعیین کرد اما به هر حال تحقیقات نشان داده است که ازدواجهای زیر 25 سالگی بسیار شکننده هستند و دوام زیادی ندارند. در مورد نوجوانان که حتی گفته میشود عشقهای دوران نوجوانی تاریخ انقضا دارند. اختلاف سنی بسیار مناسب برای ازدواج را نیز بین 3 تا 4 سال مشخص کردهاند که در آن اقا بزرگتر از خانم باشد اما تا بین 1 تا 6 سال اختلاف سنی هم میتواند خوب باشد. حال این نکته تنها فاکتور عاقلانهی ازدواج نیست و نباید آن را به عنوان شرط اصلی ازدواج در نظر گرفت.
وضعیت آخر
به طور کلی ازدواج (با توجه به مباحث مطرح شده) چهار حالت کلی دارد.
- نه عاشقانه است، نه عاقلانه
- عاشقانه نیست اما عاقلانه هست
- عاشقانه هست اما عاقلانه نیست
- هم عاشقانه است و هم عاقلانه
مسلم میباشد که وضعیت آخر در بین حالات موجود، نتنها بهتر از دیگر حالات میباشد بلکه تنها وضعیتی است که در آن میتوان به دوام و بقای پر مهر و حرمت ازدواج امیدوار بود. آمارها نشان میدهد که در برخی مناطق کشور، نرخ طلاق به بیش از 60% رسیده که از مهمترین دلایل آن میتوان به عدم عاقلانه یا عاشقانه بودن ازدواج اشاره کرد. برای شناخت بیشتر و بهتر احساسات و منطق خود، پیش از ازدواج حتما به مشاور و روانشناس متخصص در زمینهی ازدواج و طلاق مراجعه کرده و یا با یکی از شمارههای مندرج در هدر و پاورقی سایت، تماس حاصل نمایید.