تحلیل فیلم ماتریکس 4
🠕 اینجا گوش کنید 🠕
نقد فیلم ماتریکس 4
فیلم ماتریکس 4 (رستاخیز های ماتریکس) برای من خیلی خاص شد چون زیرمجموعه هیچ کدام از طبقه بندی های سینمایی من قرار نگرفت چون برای من فیلم ها 4 دسته هستند، دسته ی اول فیلم هایی هستند که دوستشان دارم، دسته ی دوم فیلم هایی هستند که از آن ها بدم می آید، دسته ی سوم فیلم هایی هستند که نه دوستشان دارم و نه از آن ها بدم می آید و دسته ی آخر (که ندرتا پیش می آید) فیلم هایی هستند که همزمان هم دوستشان دارم و هم از آن ها بدم می آید که معمولا این احساس آنقدر شدید است که باید بگویم یک سری فیلم ها هستند که من هم عاشقشان هستم و هم از آن ها متنفرم ؛ اما فیلم ماتریکس 4 در هیچ کدام از این طبقه بندی های من قرار نمی گیرد، شاید باید دسته ی پنجمی اضافه کنم و “رستاخیز های ماتریکس” را داخل آن قرار دهم چون فیلمی هست که نمی دانم عاشقش هستم یا از آن متنفرم. این ندانم گرایی در زمینه ی حسی که نسبت به این فیلم دارم احتمالا ناشی از تغییر نگرش، عدول از کانسپت یا پرداخت فکری متفاوت از چیزی است که باعث می شود عاشق ماتریکس های قبلی باشیم.
مقدمه
من سعی می کنم چیزی را “اسپویل” نکنم ولی هیچ قولی هم نمیدهم. برای همین اگر فیلم را ندیده اید و دوست هم نداریدکه فیلم برایتان لو برود بهتره است از لینک های دانلودی که برایتان در این بخش قرار گرفته است فیلم را دانلود و سپس تماشا کرده، بعد از آن به این صفحه باز گردید تا تحلیل آن را بخوانید و یا بشنوید
- لینک دانلود فیلم ماتریکس 4 با زیرنویس فارسی و کیفیت 1080
- لینک دانلود فیلم ماتریکس 4 با زیرنویس فارسی و کیفیت 720
- لینک دانلود زیرنویس فیلم ماتریکس 4 به صورت جداگانه
به هر حال فیلم ماتریکس 4 بدون ماتریکس های قبل از خودش قابل تحلیل نیست و تقریبا نمیشود این فیلم را به تنهایی تحلیل کرد. با این که فیلم “رستاخیز های ماتریکس” به شدت سعی می کند هویت مستقلی ارائه دهد اما خودش هم به خوبی می داند که به هر روی یکی از فیلم های ماتریکس است و جدا از پیشینیان خود دارای یک هویت مستقل نیست و این را در خود فیلم هم گوشزد می کند، احتمالا اول از همه به خودش و بعد به مخاطب و بیننده. نمی دانم این گسست اندیشه از فیلم ماتریکس 3 تا 4، حاصل جدا کار کردن لانا واچسفکی از برادرش است یا تحول اندیشه ای که نزدیک به دو دهه ی پیش داشت و به نظر می آید که امروزه کاملا عوض شده است. شاید نیاز مخاطب را از 18 سال پیش متغیر یافته یا جهان بینی عوامل ایده پرداز فیلم، عوض شده است اما چیزی که کاملا مشخص است این است که کانسپت ماتریکس 4، نتنها دیگر با کانسپت ماتریکس های قبل از خود مشترک نیست و با آن ها زاویه دارد بلکه شاید دقیقا نقطه ی مقابلشلن باشد. به بیان ساده تر، به نظر می آید که ماتریکس 4 در لایه های پایین تری از صفحه ی نمایش، به اصلاح ساختاری نسخه های قبل از خودش می پردازد و عمیقا نگرش خودش را نسبت به ماتریکس های 1، 2 و 3 اصلاح می کند.
تفاوت ماتریکس 4 با ماتریکس های قبلی
حتی اگر خوب هم دقت نکنیم، روی پوسته فیلم و در دیالوگ کاراکتر نایوبی به صراحت گفته می شود که تعریف ما و آن ها تغییر کرده، به شخصه این دیالوگ کوتاه را یک مجاز از تغییر تمامی تعاریفی می دانم که فیلم های قبلی ارائه کرده بودند. اما حتی اگر اینطور هم نگاه نکنیم، در ماتریکس 4 تعریف دوست و دشمن یا خودی و ناخودی تغییر کرده است، درست است که در ماتریکس های قبلی هم گاهی برنامه هایی طرفدار انسان بودند یا انسان هایی طرفدار ماتریکس ولی همچنان مرز مشخصی که با کلمه ی کنترل مشخص می شد تعریف ما و آن ها را از هم تفکیک می کرد. در واقع یک طرف درگیری ماشین هایی بودند که انسان ها را کنترل می کردند و طرف دیگر، انسان هایی که ماشین ها را تحت کنترل خود داشتند. در یک سکانس از ماتریکس 1 که نئو با یکی از سناتور ها صحبت می کرد این مرز کاملا تعریف شد اما در ماتریکس 4 چنین مرزی شکسته شده است. در ماتریکس 1 تا 3 هر آنچه می بینیم یا نماد کنترل است، یا ابزار کنترل است، یا نشانه ای از کنترل است یا به هر حال مربوط به کنترل می باشد (اصلا ماتریکس نوشته شده برای کنترل) و فقط یک نفر که Neo (به معنی لفظی جدید و معنی عمیق تر موعود) در برابر این کنترل مقاومت کرده و عملا دست به انتخاب می زند. گرچه Trinity و Morpheus و افراد دیگری هم در حال مقاومت هستند اما به هر حال نمی توانند از جبر ماتریکس فرا تر بروند.
البته از دید من انتخاب نئو هم فرجامی ندارد چرا که همانطور که در دومین فیلم ماتریکس گفته شد، انتخاب فقط یک توهم است، وقتی در همان فیلم، نئو با معمار ماتریکس ملاقات می کند، متوجه می شویم که گویا دایره ای از حق انتخاب وجود دارد اما فیلم، به ما القا می کند که این حق انتخاب های ما محدود هستند و چاره ای جز پزیرش جبر نداریم. حال ممکن است حق انتخاب های فردی قدری بیشتر از بقیه باشد. در انتهای فیلم سوم ماتریکس که مامور Smith متوجه قدرت غلبه بر نئو می شود، ازش سوال می کند: “چرا اصرار می ورزی؟ چرا بلند می شوی؟ چرا مقاومت می کنی؟” و نئو با این که خودش هم می داند بازنده ی مبارزه هست اما نمی خواهد این مزیت خاصّه را (که انتخاب باشد) از دست بدهد و پاسخ میدهد: “چون انتخاب کردم.” حال آن که از دید من این انتخاب هم چندان آگاهانه و مختارانه نیست، Oracle (پیشگو) هم بار ها به نئو گفته بود: “تو انتخاب هایت را قبلا کرده ای، الان آمدی که ببینی چرا آن انتخاب را کردی.” یا در جای دیگری Architect (معمار) دو انتخاب پیش روی نئو قرار می دهد اما میگوید: “هر دوی ما می دانیم که تو کدام را انتخاب خواهی کرد.” این سبک روایی به من را یاد سریال west world می اندازد که در آنجا شخصیت ها فکر می کردند که دارای اراده و قدرت انتخاب هستند اما این اراده و انتخاب از قبل توی مغزشون کد گذاری شده بود.
اما در “رستاخیزها” (یعنی فیلم شماره 4 ماتریکس) تقریبا همه چیز از اراده و انتخخاب سرچشمه می گیرد. در این فیلم همه مختار هستند، هم ماشین و هم انسان، دیگر انتخاب ها سیاه و سفید نیستند بلکه کاملا شبیه به یک طیف هستند و در انتها هم، اشاره مستقیم به رنگین کمانی کردن همه ی آسمان را در راستای همین طیف نگری فیلم ماتریکس 4 تعبیر می کنم. در این فیلم بر خلاف سه فیلم گذشته، Oracle به طور کلی حذف شده (حتی از داخل برنامه ی ماتریکس.) چرا که در دنیایی که اختیار در آن حکم می راند، پیشگویی غیر ممکن است. فیلم های ماتریکس 1 2 3 روی جبر سوار بودند حا آن که ماتریکس 4 بنیان فکری خودش رو از اختیار می گیرد. یکی دیگر از نشانه های این تغییر نگرش را زمانی می توانیم به خوبی درک کنیم که در فیلم شماره 1 نئو برای فرار از مامور ها هم نمی تواند در ارتفاع بین دو پنجره ی یک ساختمان جا به جا شود اما در فیلم جدید، مداما تمایل به پریدن از ارتفاع دارد. همچنین عدم توانایی در تلکم فیلم شماره 1 که مربوط به نئو می شد در فیلم شماره 4 به خود ماتریکس برمی گردد و روی Smith متمرکز است یا Morpheus (به معنی تغییر دهنده و خدای رویای یونان باستان) این بار جزئی از ماتریکس است در حالی که در فیلم های قبلی نسبتی با ماتریکس نداشت.
جنبه های خوب و بد ماتریکس 4
این خود اصلاحی، این پویایی اندیشه، این فرار از دگم گرایی، که شکستن کانسپت اصلی فیلم های قبلی را به همراه دارد و همچنین پُست مُدرنیسم جایگزین شده با مدرنیته در بیان فلسفی ماتریکس، مهم ترین دلیلی هست که می تواند من را عاشق فیلم شماره 4 بکند اما به نظر من، در این فیلم به درستی فیلم نمایش داده می شود این گذار از مدرن به پست مدرنیسم، هیچ چیز را حل نکرده است ؛ آدم ها هنوز همان کار ها را انجام می دهند، ماشین ها هنوز همان امیال را دارند و نبرد همچنان همان نبرد است. اما مهم ترین دلیلی که می تواند مایه ی نفرت من از این فیلم بشود این نکته است که فیلم شماه 4 ماتریکس، همه ی انرژی و سرمایه خودش را خرج کرد، همه ی توانش را به کار گرفت، هر کاری لازم بود کرد که پایان باشکوه فیلم شماره 3 را خراب کند.
درست است که مرگ Neo در فیلم قبلی تایید نمی شود و می تواند به خیلی راحت به فیلم جدید باز گردد اما قضیه ی Trinity اینگونه نیست. او در انتهای فیلم سوم قطعا می میرد پس حتی اگه می بایست در فیلم شماره 4 حضور داشته باشد، نهایتا می تواند یک برنامه مانند بقیه ی برنامه های ماتریکس باشد، برنامه ای که از روی شخصیت واقعی او در ماتریکس پیاده سازی شده. همان طور که مورفیوس اینچنین بود. داستانی که analyst از خلق دوباره ی او تعریف می کند بیشتر شبیه به یک شوخی بی مزه با مخاطب است. به لجن کشیدن سکانسی است که در انتهای فیلم سوم، Trinity در بستر مرگ، شکر گذار فرصت دوباره اش برای بیشتر بودن در کنار Neo می باشد. حال در انتهای فیلم شماره 4، او زنده و پاینده تقریبا همان دیالوگ را از موضع قدرت به analyst می گوید. فیلم شماره ی 4 با خط روایی خود، پایان بی نقص فیلم شماره 3 را نابود می کند و به هیچ عنوان قدرت پر کردن جای خالی آن را هم ندارد. فیلم چهار ماتریکس، خودش هم میداند و بار ها هم اعتراف می کند که در بهترین حالت، فقط یک مُدال است.
بررسی اجمالی عوامل تولید فیلم
یکی از مواردی که در فیلم شماره 4 توی ذوق آدم میزند انتخاب بازیگرانش است. به طوری که عملا فقط از 3 تن از بازیگران اصلی فیلم های قبلی (keanu reeves, Carrie-Anne Moss و Jada Pinkett Smith) دوباره به ایفای نقش پرداخته اند. البته یکی دو نفر دیگر هم آمدند و دو خط دیالوگ گفتند و رفتند. همچنین در فلش بک هایی که در تمام طول فیلم شاهدشان هستیم از سکانس های فیلم های قبلی استفاده شده بود اما هیچ کدام از این ها نتوانستند آن طور که باید و شاید وزن مناسبی به کار بدهند. می شه فهمید که از hugo weaving یا Laurence Fishburne نمی توان انتظار داشت توی این سن و سال و ایام کرونا، فیلم اکشن بازی کنند اما حتما می شد با استفاده از جلوه های ویژه و غیره آن ها را دوباره به ماتریکس باز گرداند. البته در یک مورد، کار یحیی عبدالمتین دوم در باورپزیری شخصیت مورفیوس، قابل تحسین بود و مشخص بود که زمان را صرف نقشش کرده اما از کدام بازیگر می شود انتظار داشت که به جای weaving، مامور smith باشه؟ او که در فیلم V fo Vendetta در تمام طول فیلم، چهره اش به زیر یک ماسک پنهان بود اما زبان بدنش، عمق احساسات کاراکتر را به تصویر می کشید و ایرادی بر johnothon grof نیست که نتوانسته شخصیت Smith را به خوبی باز آفرینی کند بلکه باید پیکان انتقاد را به سمت کارگرانی نشانه رقت که موفق به خلق مجدد چنین کاراکتر مهم و تاثیر گذاری در فیلم های ماتریکس نشده است. بنابر این وزن تیم بازیگری این فیلم روی دوش دو نفر دیگر افتاده که یکی neil patrick harris باشn که به نظرم خیلی خوب توانسته بود از پس کار بر بیاید ولی دیگری Jessica Henwick انتخاب مناسبی برای این نقشش نبود و این تنها انتخاب اشتباه lana wachowski کارگردان و ایده پرداز فیلم ماتریکس 4 نیست.
در بخش تدوین، Joseph Jett Sally کم تجربه و با رزومه کاری بسیار ضعیف، فیلم رو از ریخت و قیافه انداخته و بعضی جاها که بارز ترینش سکانس قطار توکیو باشد، دقیقا به دلیل همین تدوین فاجعه بار، به خوبی متوجه روند داستان نمی شویم. در بخش موسیقی متن هم دقیقا همین اتفاق افتاده است و اگه تم اصلی ماتریکس را از فیلم جدا کنیم، دیگر چیزی از موسیقی متن فیلم رستاخیرهای ماتریکس باقی نمی ماند. از طرفی باید گفت که سینماتوگرافی این اثر سینمایی خوب است، فضای دلنشینی ایجاد کرده ولی توناژ رنگ سبز (که در این ماتریکس کمی روشنی میزند) احتمالا چون عادت نداشتم توی ذوق زد. این رنگ سبز، در فیلم های 1، 2 و 3 خیلی معنی داشت. اصلا مرز بین ماتریکس و جهان واقعی را همین رنگ سبز بود که مشخص می کرد. از دیگر نکات مثبت فیلم شماره 4 ماتریکس می توان به نور پردازی، صدا برداری و صداگذاری عالی ای که داشت اشاره کرد.
عدول از کانسپ معنایی
ادامه ی این متن در حال ویرایش است …